این روزهای آخر سال چگونه از هم سبقت میگیرند
ببین ماهی گلی ها در شیشه های تَنگ
چه معصومانه به تو نگاه میکنند
ببین غیر گریه هم میشود کاری کرد
میشود سفره هفت سین چید
میشود تا قیامت دل را به تو سپرد
میشود شاعر خلوت عاشقانه بود
ببین چشهایت این روزها چه آرامشی دارد
آرامشی که من با همه ی حال طوفانی ام
در بند بند وجودم احساسش میکنم
ببین دل بستن و عاشق شدن
در این هوای بهاری چه آسان است
ببین همه دست در دست هم داده اند
که تو تنها لبخند بزنی
لبخند بزنی تا تمام شکوفه ها بشکفند
لبخند بزنی تا بهار مسیرش را پیدا کند
ببین رنگ سنبل گوشه ی اتاقم را
سنبل دوست داشتی یا رنگش را؟
حالا که تو هستی چه فرقی میکند
راحت میتوان نا ممکن ها را ممکن کرد
می توان دریا را تُنگ ماهی امسال کرد
می توان برگ درخت ها را گره زد ؟
می توان ابر را لمس کرد
و هزاران رویای باور نکردنی را باور کرد
ببین حقیقت عشق در دل جلوه میکند
ببین که روزها دیگر کند نمیگذرد...